در هفته‌ی اول سال تحصیلی چه کنیم؟

مرجع: ASCD

نویسنده: Rick Wormeli

تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۹۷

مدت مطالعه: حدود ۲۰ دقیقه

نویسنده‌ی این مقاله معلم است؛ ۳۹ سال سابقه‌ی تدریس ریاضی، علوم، زبان انگلیسی، بهداشت و تاریخ در مقطع متوسطه دارد و افزون بر آن، برای معلمان و مدیران مدارس دوره‌های آموزشی برگزار می‌کند. آقای وُرملی عضو انجمن آموزش متوسطه‌ی آمریکا است، چندین کتاب پرفروش نوشته و از نویسندگان ثابت مجله‌ی Educational Leadership، نشریه‌ی اینترنتی انجمن غیردولتی نظارت و توسعه‌ی برنامه‌ی درسی است. 

در را به روی موفقیت در آموزش و یادگیری باز کنیم

ابتدای هر سال تحصیلی با معلم‌های مدرسه شرط می‌بندیم که کدام‌مان می‌توانیم تا پایان اولین هفته اسم همه‌ی بچه‌ها را به خاطر بسپاریم. بیشتر سال‌ها من شرط را می‌برم. 

وقتی بچه‌ها در کلاس مشغول هستند، از روش‌های حفظ کردن برای مرور نام‌های آن‌ها استفاده می‌کنم. بعد از ساعت مدرسه، دوباره اسم و عکس‌شان را مرور می‌کنم. از بچه‌ها می‌خواهم هر روز جای‌شان را عوض کنند و سعی می‌کنم دوباره اسم همه را به یاد بیاورم. چند روز بعد که اسم همه را یاد گرفتم، گاهی تشویق‌شان می‌کنم کلک بزنند و سعی کنند من را با اسامی دیگر گمراه کنند، بعد مچ‌شان را می‌گیرم و همه می‌خندیم. 

این اولین گام من در سفر یک ساله برای رابطه با بچه‌ها است. وقتی دیگرانی که مورد احترام ما هستند، اسم ما را می‌دانند، احساس می‌کنیم آن‌قدر ارزش داریم که اسم‌مان به یادش بماند. با این کار ساده، ارتباطی برقرار می‌شود که باب ارتباط موفق آموزش-یادگیری را می‌گشاید و نقش مهمی در موفقیت تحصیلی دارد. 

ارتباط مهم است

هرچند ارتباط مؤثر با دانش‌آموزان در طول سال تحصیلی شکل می‌گیرد، اما هفته‌های اول مهم‌تر هستند. آن‌چه در هفته‌های اول می‌گذرد در شکل‌گیری حال و هوای کلاس تا پایان سال تحصیلی و ایجاد فضای مؤثر یادگیری و تدریس تعیین‌کننده است. جِیمز کومر، استاد روانشناسی کودک دانشگاه ییل، می‌گوید: «یادگیری عمیق بدون ارتباط خاص رخ نخواهد داد.» 

وقتی چیزی با یادگیری به مغز انسان‌، به خصوص نوجوانان، وارد می‌شود، واکنش‌های عاطفی ایجاد می‌کند. این واکنش‌ها گاه حتی پیش از پردازش آگاهانه موضوع در مغز رخ می‌دهند. حتی وقتی معلم موضوع درسی را به حالت بی‌احساس و خنثی ارائه می‌دهد، گفت‌وگوی درونی دانش‌آموزان آن را به سطح عاطفی می‌برد، «وای، این موضوع سخته/اشتباهه/ناجوره/باحاله/جالبه/احمقانه‌ست.» 

تحقیقات مِری هلن ایمُردینو-یَنگ (Mary Helen Immordino-Yang)، استاد آموزش، روانشناسی و اعصاب دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، نشان می‌دهد دانش‌آموزان برای یادگرفتن موضوعات به برقراری یک ارتباط عاطفی معنادار با محتوای درسی نیاز دارند. او تأکید می‌کند: «باور عمومی این است که عواطف و احساسات مانعی در مسیر شناخت است، اما این‌طور نیست. احساسات و عواطف تفکر ما را سمت و سو می‌دهند؛ احساسات سکان‌دار ذهن ما هستند و آنچه باید انجام دهیم را سازمان می‌دهند.» 

رابطه‌ی مؤثر معلم و دانش‌آموز بر این ارتباط عاطفی تکیه دارد و به یادگیری کمک می‌کند. نتیجه‌ی یک پژوهش نشان می‌دهد تقویت روابط معلمان و دانش‌آموزان نتایج مهم، مثبت و بلندمدتی بر موفقیت تحصیلی و رشد فردی دانش‌آموزان دارد. خلاصه این‌که، یادگیری دانش‌آموزان تحت تأثیر شدید ارتباط آن‌ها با بزرگسالان، هم‌کلاسی‌ها و جامعه است. حالا ما به عنوان معلم چه‌طور می‌توانیم از این ارتباط به نفع یادگیری، به ویژه در هفته‌های اول مدرسه، استفاده کنیم؟

مطمئن شوید دانش‌آموزان احساس امنیت می‌کنند

حیاتی‌ترین پرسش ذهنی دانش‌آموزان پیش از شروع سال تحصیلی این است که در مدرسه امنیت دارم؟ احساس تعلق می‌کنم؟ یادگیری وقتی اتفاق می‌افتد که بچه‌ها احساس کنند این نیازها برطرف شده‌اند. نباید پنداشت وجود ارتباط موفق به خودی‌خود پاسخی برای این دست سؤال‌ها است. ما باید هر روز به بچه‌ها اطمینان خاطر بدهیم. اما به عنوان معلم چه می‌توانیم بکنیم؟

اول، به اشتباه‌های خود بخندیم و به بچه‌ها نشان دهیم چه‌طور می‌شود اشتباه‌ها پذیرفت، حتی در حضور دیگران خطاها را به رسمیت شناخت و با آن‌ها برخورد سازنده داشت. سؤال‌های بچه‌ها را مسخره نکنیم. («خب چرا نمی‌تونیم مدارها و نصف‌النهارها رو از تو هواپیما ببینیم؟»، «جدی جدی آدم‌ها رفتن ماه؟») هر نوع طعنه و کنایه را از اظهارنظرهای‌مان حذف کنیم و خاطرمان باشد که کوچکترین و گذراترین کنایه می‌تواند زخم عمیقی بر جای گذارد. 

فرض نگیریم دانش‌آموزان همه‌ی اصطلاحات و اشارات ما را می‌فهمند؛ بیایید بپذیریم که باید حرف‌های ضمنی را صریح بیان کنیم:‌ «وقتی می‌گم نثر مسجع منظورم نثری‌ست که آهنگینه. در نثر مسجع کلمه‌هایی در آخر جمله‌ها میان که در وزن یا حرف آخر با هم یکسان هستند. مثلاً منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. می‌بینین چه‌طور قربت و نعمت با هم هماهنگ هستن؟ یعنی هم حرف آخرشون و هم وزن شون یکیه.» {مثال این بخش از ادبیات فارسی جایگزین شده تا برای خواننده فارسی‌زبان قابل درک باشد.}

نظرات و واکنش‌های نامناسب دانش‌آموزان را به خود نگیریم؛ در عوض با توجه بیشتر به او پاسخ دهیم: «معمولاً از این حرف‌ها نمی‌زدی. چیزی شده؟» 

وقتی بازخورد می‌دهیم و ارزیابی کیفی می‌کنیم، دانش‌آموز را قضاوت نکنیم. به جای نوشتن «انسجام ندارد. دوباره بنویس!» در برگه‌ی انشاء، می‌توان نوشت «در این پاراگراف پنج استدلال آوردی اما متوجه نمی‌شوم چه ارتباطی به هم دارند. می‌توانی نکته را روشن‌تر بنویسی؟» یا بازخورد «عجب کشفی کردی!» در برگه‌ی ریاضی را می‌شود با این بازخورد جایگزین کرد: «متغیر رو بالای خط کسر نوشتی. این چه کمکی می‌کند؟». به جای آن‌که نمره‌ی پروژه‌های عملی را سریع اعلام کنیم، می‌توانیم از بچه‌ها بخواهیم در چند پاراگراف بنویسند کارهای‌شان چه‌قدر با معیارهایی که معرفی شده بود مطابقت یا مغایرت دارد، و اگر مغایر است چه‌طور باید آن را به معیار نزدیک کنند، بعد فرصت تغییر به آن‌ها بدهیم. 

قضاوت درباره‌ی کیفیت کار باعث می‌شود دانش‌آموز از ما فاصله بگیرد و احساس کند باید احترام خود را حفظ و از خود دفاع کند. در مقابل، بازخورد مشخص و فکرشده معلم را به یک حامی تبدیل می‌کند و دانش‌آموزان دوست دارند با معلم حمایت‌گر ارتباط بگیرند. 

اشتباه در اظهار نظرها و پیشنهادها حین گفت‌وگوهای کلاسی عادی است. ما باید بدون رد حرف دانش‌آموز و دلسرد کردن او از مشارکت در کلاس، موضوع را تصحیح کنیم. با استفاده از چنین راه‌کارهایی می‌توانیم شأن دانش‌آموز را حفظ و در عین حال به غلط بودن گزاره‌ها اشاره کنیم:

– ریسک کردن را به رسمیت بشناسید. «این جوابت در واقع درست نیست اما ممنون که از این فرصت استفاده کردی و مطلبی رو بیان کردی که باعث می‌شه بیشتر روی موضوع دقیق بشیم و زوایای دیگرش رو هم ببینیم. این کاریه که متفکرها می‌کنن.»

– از دانش‌آموز بخواهید بیشتر توضیح دهند. وقتی بچه‌ها بیشتر توضیح می‌دهند، اغلب اشتباه خود را کشف می‌کنند. تشخیص و اشاره به اشتباه‌ها توسط معلم، آن‌هم در حضور باقی هم‌کلاسی‌ها، شرمنده‌شان می‌کند و باعث می‌شود به لاک دفاعی بروند.

– با شیوه‌ی فکر کردن دانش‌آموز همدلی کنیم. می‌توانیم بگوییم من هم همین‌طور فکر می‌کردم (حتی اگر در واقع این‌طور نبوده)، تا این‌که رسیدم به صفحه ۸۹ (همان صفحه‌ای که قرار بوده بچه‌ها بخوانند اما او نخوانده) وقتی خواندم نظرم عوض شد. حالا ببینیم وقتی اون صفحه رو خوندی، نظر تو هم عوض میشه!

– موقعیت را تغییر دهیم. از صبح به نظر می‌رسد سحر به انگیزه و اتفاقی مثبت نیاز دارد. وقتی جواب اشتباه می‌دهد، بگوییم «این که گفتی، جواب سؤالیه که می‌خواستم بپرسم.» حتی اگر در واقع هم این سؤال را مدنظر نداشتیم، حالا داریم. بعد سؤال را بپرسیم و بگذاریم سحر دوباره مطلبش را بگوید و تأیید بگیرد. اگر دانش‌آموزی نشان می‌دهد پاسخ سؤال را نمی‌داند، می‌توانیم بپرسیم «حالا بیا وانمود کنیم جواب رو می دونی. اول چی می‌گی؟» بیشتر وقت‌هایی که این روش را امتحان کردم، دانش‌آموز پاسخ خوبی داده است. در این حالت دانش‌آموز به خود اطمینان ندارد و باید وضعیت را عوض کنیم. 

– قسمت‌های درست را تأیید کنیم و از دانش‌آموز بخواهیم بر اصلاح قسمت‌های نادرست تمرکز کند. «ادعایی که می‌کنی بر اساس نگاه نویسنده است. ممنون که به این قسمت توجه کردی. اما متوجه نمی‌شم از چه دلیلی برای این استدلال استفاده کردی. می‌شه بیشتر توضیح بدی که دلیل چی بوده؟»

– آخرین نکته هم درباره‌ی اعتماد است. همیشه به خاطر داشته باشیم که تحت نظر هستیم. دانش‌آموزان به ارتباط ما با سایر همکلاسی‌ها و معلم‌ها دقت می‌کنند. اگر با دیگران غیرصادقانه، بی‌تفاوت یا بی‌توجه برخورد کنیم، دانش‌آموز فرض می‌گیرد که با او هم ممکن است همین رفتار را داشته باشیم. 

دانش‌آموزان از رفتار دوگانه‌ی معلم بیزارند. در هفته‌های اول باید نشان دهیم که رفتاری صادقانه داریم. در صحبت با دانش‌آموزان از همان کلماتی استفاده کنیم که در صحبت با والدین استفاده کرده‌ایم. به قول‌هایمان وفادار بمانیم. اگر در کلاس طعنه و کنایه و دُرُشت‌گویی را ممنوع کرده‌ایم، در رفتار با همکارها هم آن را رعایت کنیم. در عین حال باید خود واقعی‌مان باشیم. ما هم در خوشی‌ها شادیم و به وقت اندوه هم غمگین می‌شویم. برای مقبول بودن نزد بچه‌ها، توجه به علاقه‌مندی‌ها و دلبستگی‌های آن‌ها کافی نیست. باید علاقه‌مندی‌های خودمان را با آن‌ها در میان بگذاریم؛ مثل این‌که چه غذایی دوست داریم، ورزش محبوب‌مان چیست، کتاب‌هایی که می‌خوانیم و کارهایی که در اوقات فراغت می‌کنیم. کمی هم درباره‌ی خانواده‌مان با بچه‌ها صحبت کنیم.

شاگردان خود را خوب بشناسید

ما نمی‌توانیم با دانش‌آموزانی که نمی‌شناسیم ارتباط برقرار کنیم. برای ایجاد تجربه‌ی معنادار یادگیری و برای ایجاد محیط امن در کلاس باید دانش‌آموزان را بشناسیم. نمی‌توانیم همه‌ی اطلاعات هر دانش‌آموز را دست‌تنها جمع کنیم؛ این کار باید در طول سال و با کمک دیگران انجام شود. برای شروع فرآیند آشنایی در هفته‌ی اول می‌توان از این روش‌ها کمک گرفت:

والدین را دعوت کنید از فرزندشان بنویسند. معلمی از ایالت ایندیانا راهی ساده برای شروع سال تحصیلی پیدا کرد و بعد از ده سال این راه موفق را با معلمان دیگر به اشتراک گذاشت. این روش به سرعت میان معلمان فراگیر شد. روز اول مدرسه کاغذی به بچه‌ها بدهید که بالای آن نوشته باشد «از فرزندتان برای من بگویید.» من هم این روش را امتحان کرده‌ام. تجربه نشان می‌دهد با این روش ساده، اطلاعاتی از دانش‌آموز به دست می‌آید که در هیچ فرم و فهرست اداری پیدا نخواهد شد. روز اول مدرسه به بچه‌ها می‌گویم «برای روز اول، پدر و مادرها باید مشق بنویسن.» هم بچه‌ها از این موضوع شاد می‌شوند و هم معمولاً والدین پاسخ‌های مفصل و خوبی به این دعوت ساده می‌دهند. 

از دانش‌آموزان بخواهید از دید والدین‌شان نامه بنویسند. از بچه‌ها بخواهید «از طرف پدر و مادرتان به من نامه بنویسید و در آن از فرزندتان بگویید.» نوشتن با نام مستعار یا نام دیگران باعث می‌شود فرد راحت‌تر آنچه در ذهن دارد را روی کاغذ بیاورد. هر بار این فعالیت را در هفته‌ی اول انجام دادم پاسخ‌های جالبی از بچه‌ها گرفتم: «اگه چیزی خیلی مهمه، لطفاً روی تخته بنویسین. آیلین فقط نوشته‌های روی تخته رو جدی می‌گیره»، «روزهای چهارشنبه پیمان میره کلاس موسیقی. به‌خاطر همین احتمالاً نمی‌رسه چهارشنبه‌ها مشق بنویسه»، «پردیس اصلًا نمی‌تونه چیزهایی که جالب نیستن رو تحمل کنه، واسه همین سعی کنین خلاق باشین»، «علیرضا متنفره کسی زیربغلش لک عرق باشه. اگه عرق کردین لطفاً دست‌تون رو بالا نبرین!» به بچه‌ها بگویید در این نامه مسائل مربوط به کلاس درس و یادگیری را بنویسند و از مسائل خصوصی و محرمانه نگویند. تأکید کنید اگر دوست دارند از مسائل خصوصی بنویسند، باید ابتدا از والدین‌شان اجازه بگیرند.

کارت‌های پیشنهاد «بهترین راه درس دادن» به بچه‌ها بدهید. از بچه‌ها بخواهید با نام خود این کارت‌ها را پر کنند و از روش‌هایی بنویسند که به نظر آن‌‌ها یادگیری را بهبود می‌دهد. سال‌ها با استفاده از این کارت‌ها فهمیده‌ام باید آرام‌تر صحبت کنم، برای هر موضوع تازه درسی بیشتر از دو مثال بیاورم، به بچه‌ها اجازه بدهم سر کلاس نوشیدنی بخورند، گاهی اجازه بدهم یک قسمت از کتاب را آن‌ها درس بدهند، گاهی با پخش ویدیوهای آموزشی درس بدهم و برای نمایش اقتدارم زیاد مشق ندهم!

تمرین همدلی

دانش‌آموزان با آن معلمی احساس نزدیکی می‌کنند که بهتر درک‌شان کند. برای ارتباط گرفتن با دانش‌آموز باید خودمان را مهار کنیم؛ یعنی دانش و نگرش‌مان را برای خود حفظ کنیم و به دنیای او وارد شویم. این کار تمرین می‌خواهد. می‌توانیم با شروع سال تحصیلی این کارها را برای تمرین همدلی انجام دهیم:

  • به وضعیت خانوادگی بچه‌ها توجه کنیم. 
  • روی نیمکت آن‌ها بنشینیم و ببینیم محیط را چه‌طور و از چه زاویه‌ای می‌بینند، سپس محیط را با دید آن‌ها تطبیق دهیم. 
  • از آن‌ها بخواهیم افکارشان را بگویند، ترسیم کنند، بنویسند یا حین یاد دادن موضوع به هم‌کلاسی‌شان بیان کنند. درک یا عدم درک در این مرحله آشکار می‌شود. 
  • سوگیری و پیش‌داوری‌های ذهنی‌مان را تشخیص دهیم. «این موضوع که خیلی روشنه. چرا راستین نمی‌فهمه؟ همه‌ی بچه‌ها مطلب رو همین‌طوری فهمیدن، شاید راستین یه چیزیشه. اصلاً تلاش نمی‌کنه.» معلم تأثیرگذار در زمان برنامه‌ریزی و ارائه‌ی درس خود را جای فردی می‌گذارد که برای اولین بار مطلب را می‌شنود. چنین معلمی پیش از نهادینه شدن سوءبرداشت متوجه آن می‌شود و به دانش‌آموز توضیح می‌دهد. معلم تأثیرگذار درس‌ها را به صورت خودکار از حفظیات چندین ساله‌اش ارائه نمی‌دهد. 
  • به نیازهای اولیه‌ی دانش‌آموز توجه کنید. دانش‌آموز تشنه و گرسنه نیست؟ به اندازه‌ی کافی خوابیده؟ به اندازه‌ی کافی تحرک دارد که اکسیژن به مغز برسد؟ نور و هوای تازه و محل نشستن راحت هستند؟ آیا همه می‌توانند تخته را ببینند؟ 
  • از تعمیم دادن و برچسب‌زدن خودداری کنید. به دانش‌آموزان به چشم افرادی نگاه کنید که هر کدام ویژگی‌ها و نیازها و خلاقیت منحصربه‌فردی دارد. رفتار ناشی از قضاوت‌های شخصی رابطه‌ی معلم و دانش‌آموز را متزلزل می‌کند. دانش‌آموزی که وسیله‌ی گران‌قیمتی استفاده می‌کند، لزوماً به دنبال جلب توجه نیست و دانش‌آموزی که دائم پایش را تکان می‌دهد، لزوماً بی‌حوصله و بی‌توجه نیست، شاید از این راه استرس خود را تخلیه می‌کند تا بتواند تمرکز کند. دانش‌آموزی که از شهر یا قومیت خاصی است، نماینده‌ی آن شهر یا قوم محسوب نمی‌شود. 

همه‌ی ما در یک کشتی نشسته‌ایم

بیایید واقعیت را بپذیریم؛ ما به عنوان معلم وقتی می‌توانیم کارمان را پیش ببریم که دانش‌آموزان آنچه می‌خواهیم را انجام دهند. دانش‌آموز می‌تواند هر موقع از مشارکت و همکاری امتناع کند و بنای ناسازگاری بگذارد. آموزش با دانش‌آموزان محقق می‌شود، نه به آن‌ها

برای ایجاد این ارتباط متقابل، معلم و دانش‌آموز در فرآیند گفت‌وگو باید به سهم و نقش یکدیگر احترام بگذارند. وقتی با هم مخالفت می‌کنیم، یعنی نشان می‌دهیم همدیگر را شنیده‌ایم، فهمیده‌ایم و موافق نیستیم. مخالفت به معنای تمسخر نیست. فرض اولیه این است که معلم و دانش‌آموز همواره در تلاش برای ارائه‌ی بهترین کار خودشان هستند. اگر کوتاهی یا خطایی می‌کنیم، از یکدیگر عذرخواهی و آن را جبران می‌کنیم. 

هم ما و هم شاگردان‌مان می‌خواهیم وجودمان به رسمیت شناخته شود، برای دیگران مهم باشیم و تلاش‌مان مورد احترام باشد. ما به عنوان معلم، با شناخته شدن در حوزه‌ی کاری و شیوه‌ی تدریس، عمل به وعده‌ها و معنادار کردن درس‌ها برای بچه‌ها، احترام و اعتبار می‌خریم. دانش‌آموزان با انجام تکالیف و فعالیت‌های کلاسی، پیروی از قواعد کلاس و تلاش واقعی برای یادگرفتن بدون شکایت کردن احترام خود را نشان می‌دهند. 

ما به عنوان معلم وقتی ارتباط بهتری با بچه‌ها داریم، با علاقه انرژی بیشتری برای کلاس می‌گذاریم. وقتی بچه‌ها از کلاس راضی هستند ما هم هیجان‌زده و راضی می‌شویم و بازخورد بهتری به بچه‌ها می‌دهیم و از لحظه‌های یادگیری بچه‌ها لذت می‌بریم.