تلاش کودکان تهرانی برای ترویج همدلی در شهر

مرجع: این مطلب گزارش فعالیت یکی از شرکت‌کنندگان دوره‌ی حل تعارض مدرسه‌ی افروز است.

تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۵

مدت مطالعه: حدود ۵ دقیقه

در نخستین ماه بهار، یک گروه شش نفره از نوجوانان ۱۱ تا ۱۲ ساله تهرانی که می‌خواستند هم‌محلی‌هایشان را با مفهوم همدلی آشنا کنند، آستین بالا زدند و با حضور در فضای عمومی نمایشی را برای رهگذران اجرا کردند که بر تفاوت واکنش‌های برآمده از خشم و بی‌تفاوتی با واکنش‌های همراه با همدلی و درک متقابل تأکید داشت.

سامان، مربی جوانی که مجموعه فعالیت‌های فوق برنامه این گروه نوجوان را تسهیلگری می‌کند، پس از شرکت در دوره‌ی یادگیری مشارکتی تصمیم گرفت پروژه‌های مشارکتی جامعه‌محوری را با دانش‌آموزانش اجرا کند. از نخستین قدم‌ها آشنایی بچه‌ها با ارزش‌ها و مهارت‌های کار در گروه از طریق پیاده‌سازی فعالیت‌های سرگرم‌کننده آموزشی بود. سامان بازی «چگونه به دوستم کمک کنم؟» را در گروه اجرا کرد و همین کار بچه‌ها را به این فکر انداخت که تجربه‌ی مواجهه با دو نوع واکنش نسبت به چالش‌های روزمره را با دیگران به اشتراک بگذارند. 

این بازی که در صفحه‌ی بازی‌های مدرسه افروز منتشر شده از فعالیت‌های ایفای نقش است و بر مهارت همدلی تمرکز دارد. اختلاف و تعارضی میان دو نفر رخ می‌دهد، سپس افرادی در نقش میانجی وارد ماجرا می‌شوند و هر کدام برای حل مشکل پیشنهادی می‌دهند. به هنگام ارائه هریک از پیشنهادها نمایش متوقف می‌شود و سؤالی از تماشاچیان پرسیده می‌شود: به نظر شما این پیشنهاد چه احساسی در فرد ایجاد می‌کند؟ و در نهایت از تماشاچیان دعوت می‌شود درباره‌ی راه حل‌های هر کدام از میانجی‌ها صحبت کنند و ببینند کدام یک در عین حال که مسأله را حل می‌کند، راهکاری مسالمت‌آمیز و منصفانه است و به احساسات طرفین تعارض توجه دارد؟

سامان درباره‌ی شروع کار این‌طور توضیح می‌دهد: «قرار بود با بچه‌ها پروژه‌ای انجام دهیم که برای جامعه مفید باشد. قدم اول اجرای فعالیت همدلی بین خود بچه‌ها بود. خیلی خوششان آمد و وقتی پیشنهاد دادم این بشود محور پروژه‌ی کلی استقبال کردند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که نمایش را برای رهگذران پارک محله اجرا کنند.»

آن‌ها فعالیت را تغییر دادند تا با اجرا در محیط عمومی هم‌خوان شود؛ خط اصلی داستان را حفظ کردند و دیالوگ‌ها را طوری تغییر دادند که برای بزرگسالان ملموس‌تر باشد. مربی آن‌ها درباره‌ی فرآیند کار گروهی‌شان توضیح می‌دهد: «حین کار بچه‌ها به این نتیجه رسیدند که باید برای گروه‌شان نامی انتخاب کنند. همفکری‌ها به دو گزینه رسید؛ «اتحاد» و «درخشان». من به عنوان راهبر می‌خواستم آن‌ها به توافق برسند و رأی‌گیری که در نهایت یک بازنده داشت، آخرین گزینه‌ام بود. کار به اختلاف‌نظر کشید، بچه‌ها کلافه بودند، هم نمی‌خواستند از موضع خودشان پایین بیایند و هم نمی‌خواستند غیر همدلانه رفتار کنند، درماندگی و ناراحتی از صورت‌هایشان پیدا بود. ناگهان یکی از بچه‌ها کلید حل مشکل را یافت و پیشنهاد داد اسم ترکیبی از هر دو واژه باشد تا از این دو دستگی خلاص شویم. در نهایت اسم «اتحاد درخشان» را برای گروه‌شان انتخاب کردند. اینکه می‌دیدم برای تمرین مشارکت و کار گروهی اینقدر تلاش می‌کنند و آرام آرام ماهرتر می‌شوند، لذت‌بخش بود.»

او چالش‌های کار را هم این‌طور توصیف می‌کند: «نگرانی‌ها و مخالفت‌هایی در برابر پیشنهاد اجرای فعالیت در محیط عمومی وجود داشت. بچه‌ها نگران بودند که آنچه برایشان اهمیت دارد، برای دیگران مهم نباشد و مورد بی‌توجهی قرار بگیرد. در واقع یکی از اصلی‌ترین چالش‌ها ایجاد اعتماد به نفس کافی در بچه‌ها درباره‌ی رساندن صدایشان به گوش دیگران بود. این چالش با گفت‌وگو کمرنگ‌تر شد اما در ابتدای کار همچنان وجود داشت. بعد از یک بار اجرای نمایش، دیدن اشتیاق تماشاچی‌ها و پاسخ‌هایی که به سؤال‌های بچه‌ها درباره‌ی همدلی می‌دادند، اعتماد به نفس‌شان در به کار بردن مهارت‌های ارتباطی بیشتر شده بود، و حالا دیگر آن‌ها بودند که بعد از سه بار اجرای نمایش همدلی نمی‌خواستند پارک را ترک کنند.»

سامان معتقد است موفقیت در برقراری ارتباط سازنده با اعضای جامعه و احساس اثرگذاری بر محیط پیرامون باعث افزایش اعتماد بچه‌ها به توانمندی‌های خودشان شد، اینکه فهمیدند با برداشتن قدم‌های کوچک هم می‌شود به جامعه کمک کرد در برداشتن قدم‌های بزرگتر خیلی مؤثر بود. از این گذشته، با تکرار موضوع برای دیگران خودشان هم فهم بهتری از همدلی به دست آوردند، با پرسش‌های بیشتری مواجه شدند و تلاش کردند برای آن‌ها پاسخی بیابند. دست آخر، از اینکه کارشان منشاء اثر بود خوشحال بودند.