مرجع: Educational Leadership
نویسنده: Jessica Minahan
تاریخ انتشار: ۲۳ تیر ۱۳۹۹
مدت مطالعه: حدود ۱۷ دقیقه
ضربههای روان و زخمهایی که به جا میگذارند در میان کودکان و نوجوانان جدی و رایج است. به گزارش صندوق کودکان ملل متحد، یونیسف، بسیاری از کودکان در در مراحل مختلف زندگیشان انواع خشونت را تجربه میکنند و ضربهی روحی ناشی از آن را سالها به همراه دارند. سهچهارم کودکان ۲ تا ۴ سال در دنیا بهطور مرتب و روزمره در معرض شکلهای مختلفی از رفتارهای تأدیبی خشونتآمیز مثل تنبیه بدنی یا پرخاشگری از سوی والدین یا دیگر مراقبانشان هستند. از هر ده کودک، شش نفر (حدود ۲۵۰ میلیون) در زندگیشان تنبیه بدنی را تجربه می کنند. از هر چهار کودک، یک کودک در خانوادهای زندگی میکند که مادر خانواده قربانی خشونت خانگی است. با اضافه کردن کودکانی که حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله یا اتفاقهای ناگواری مثل از دست دادن والدین، جنگ یا مهاجرت را تجربه میکنند، میتوان نتیجه گرفت که کودکان بسیاری در معرض انواع ضربههای روحی و زخمهای روان (تروما) هستند و شاید بتوان گفت در حال حاضر ضربهی روحی یکی از بزرگترین مشکلات سلامت کودکان و نوجوانان است. دانشآموزان آسیبدیده به نسبت دیگر همسالان در خودتنظیمی، کنترل افکار منفی، و اعتماد به بزرگسالان مشکل بیشتری دارند، حساس هستند و در تعامل اجتماعی رفتارهای نامناسب بیشتری نشان می دهند. اکثر این دانشآموزان یاد نگرفتهاند احساسات خود را به صورت سالم بروز دهند و اگر تحت فشار قرار گیرند، احساس خود را با پرخاشگری، اجتناب، انزواطلبی، یا رفتارهای مخرب مشابه نشان میدهند. این رفتارها ممکن است از دید آموزشگران ستیزهجویانه باشد، چون از دلیل آن باخبر نیستند. در نتیجهی این برداشت، سوءتفاهم و مداخلههای بیفایده رخ میدهد و فرصت یادگیری از بین میرود.
دانشآموزان تا زمانی که احساس نکنند که در کلاس در امنیت و تحت مراقبت هستند و توجه لازم را از سوی معلم دریافت میکنند،به لحاظ عصبشناختی نمیتوانند چیزی یاد بگیرند. وقتی معلمان، فعالانه به نیازهای دانشآموزان آسیبدیده توجه کنند، انعطاف لازم را داشته باشند و تغییرات کوچکی در کلاس ایجاد کنند طوری که احساس امنیت و اعتماد تقویت شود، توان یادگیری بچه ها تغییر زیادی خواهد کرد.
۱. منتظر رفتارهای غیرمنتظره باشید
آموزشگران باید واکنشهای دانشآموزان را در تصویر کلیتر وضعیت و زندگی آنها ببینند و رفتار بچهها را به خودشان نگیرند. دانشآموزانی که ضربهی روحی خوردهاند ممکن است واکنشهای غیرمنتظرهای داشته باشند؛ مثلاً حین فعالیتی که دوست دارند و با آن درگیر هم شدهاند، شروع کنند به پرخاشگری یا بعد از خنده، ناگهان زیر گریه بزنند. این رفتارها ممکن است معلم را غافلگیر کند. معلمان ممکن است بگویند «صبح حالش خوب بود، اصلا حدس نمیزدم چنین رفتاری کند!» یا «معمولاً زنگ نقاشی را دوست دارد. اصلاً نمیدانم چرا یکدفعه این طوری میکند!» این وضعیت عدم ثبات در رفتار دانشآموز، معلم را وادار میکند دائم حواسش به او باشد. این هوشیاری دائم هم معلم را خسته میکند و هم او را در حالت تدافعی قرار میدهد.
این وضعیت را میتوان به باز کردن قوطی نوشابه تشبیه کرد. گویی هر دانشآموز یک قوطی نوشابه است و هر ضربهی روحی که به او وارد شود مثل تکان دادن این قوطی است. با نگاه کردن به قوطی نوشابهی در بسته نمیتوان فهمید که آیا قبلاً تکان داده شده یا نه و تنها موقع باز کردن در و لبریز شدنش میتوان فهمید که قبلاً تکان خورده و آمادهی لبریز شدن است. در مورد دانشآموزی که ضربهی روحی خورده و احساساتش تحریک شده، یک جملهی دستوری ملایم مثل «لطفاً یه ذره خودت رو جمع کن که تینا هم جا داشته باشه!» میتواند باعث رفتار انفجاری او شود. با استفاده از روشهای تروما-محور میتوانیم تعداد دفعاتی را که دانشآموز مثل قوطی نوشابه تکان میخورد، کمتر کنیم.
۲. با ملاحظهکاری با دانشآموزان تعامل کنید
دانشآموزان آسیبدیده اغلب رفتارهایی دارند که ممکن است در آموزش و یادگیری اختلال ایجاد کند. معلمان در موضع قدرت هستند و این دانشآموزان ممکن است برای مواجهه با انتقاد، بیش از حد تدافعی شوند یا برای حفظ کنترل خود حالت تهاجمی پیدا کنند. اما برای دانشآموز آسیبدیده، توان یادگیری و رفتار مناسب ممکن است بسته به شخص فرق کند. وقتی دانشآموز احساس کند با بزرگسالی مورد اعتماد و حمایتگر طرف است، این اطمینان را در رفتارش نشان خواهد داد.
این روشها را با یک مثال توضیح میدهیم. سامان کلاس ششم است. پدرش معتاد به هروئین است و دو سال پیش سامان شاهد اوردوز پدرش بوده. به علاوه پدرش همواره در خانه با خشونت رفتار میکند. سامان صبحها در کلاس خانم کاظمی است و بعدازظهرها در کلاس خانم پورمند. خانم کاظمی با بچههای آسیبدیده خوب کار میکند و سامان هم در کلاس او عملکرد خوبی دارد. اما خانم پورمند هفتهای سه بار سامان را به خاطر رفتارهای انفجاری به دفتر مدیر میفرستد.
معلمان نیمی از رابطه با دانشآموز هستند و با تغییر رفتار یا واکنش میتوانند رفتار مشکلزا را کاهش داد. خانم کاظمی برای ایجاد ارتباط مبتنی بر اعتماد با سامان وقت گذاشته و متوجه شده او به چه دستورهایی واکنش بهتر نشان میدهد. روشهای تعامل بخشی از روشهای برخورد با دانشآموزانی است که نیازهای خاص دارند اما به طور معمول نانوشته و ناگفته باقی میمانند. اگر خانم کاظمی روشهای برخورد با سامان را مینوشت احتمالا فهرستی شبیه به این بود:
- از دادن دستورهایی مثل «آن را بردار!» پرهیز کنم.
- به جای دستور دادن چند گزینه بدهم. مثلا به جای «برو تو صف!» بگویم «میخواهی اول صف بایستی یا آخر صف؟»
- با توضیح دلیل هر دستور، شفاف باشم و نشان بدهم به او احترام میگذارم. مثلاً به جای «کیفت روی زمین پخش نباشه. من نمیخواهم پایم به کیف بگیرد و زمین بخورم.» بگویم «اوه اوه حالا زمین نخورم! همینطوری هم زانویم درد میکند. میشود لطفاً کیفت را جابهجا کنی؟» با گفتن دلیل در جملهی اول سامان متوجه ضرورت و موقعیت میشود.
در مقابل خانم پورمند معمولاً نزدیک میز سامان میرود، بالای سر او میایستد و جلوی بقیهی بچهها میگوید «انقدر خودکارت را روی میز نزن!» این وضعیت عموماً به تنش و رفتار پرخاشگرانهی سامان منجر میشود. سامان مثل خیلی از بچههایی که ضربهی روحی خوردهاند در جایی از زندگی احساس کرده که هیچ کنترلی ندارد و به همین دلیل جنگ قدرت با فردی که در جایگاه برتر است او را تحریک میکند. خانم کاظمی به طور غریزی حس کرده که دادن دستور غیرکلامی و غیرمستقیم مفیدتر است چون دانشآموز را در موقعیت مواجهه قرار نمیدهد. برای همین یکی دیگر از روشهای او این است:
- با ملایمت و کمترین جلب توجه بچهها به سامان دستور بدهم. مثلاً اگر سامان دائم با خودکار روی میز میزند، روی یک کاغذ یادداشت بنویسم «لطفاً روی میز نزن» و در حالی که از کنار میز سامان رد میشوم، یادداشت را آرام روی میز بگذارم و به سرعت دور شوم تا فرصت کند موقعیت را درک کند.
- هر جا امکانش هست، به او فرصت بیشتری بدهم که از دستورات پیروی کند. مثلاً به جای «همین الان وسایلت را از زمین جمع کن» بگویم «میشود لطفاً تا پیش از زنگ تفریح آن را از زمین برداری؟» این فرصت به سامان اجازه میدهد از احساسات خود فاصله بگیرد و معقول رفتار کند.
۳. رابطه را بسازید
«ساختن رابطه» به خودیخود مبهم است و تا حد زیادی به این بستگی دارد که هر معلمی رابطه را چهطور تعریف میکند. هر روز با دانشآموز آسیبدیده خوش و بش کنید و دربارهی چیزی که به آن علاقه دارد مثل فوتبال یا بازی کامپیوتری بپرسید. قاعدهی «دو در ده» را رعایت کنید؛ برای مدت ده روز، روزی دو دقیقه دربارهی چیزی که به درس و مدرسه ارتباطی ندارد با او صحبت کنید. میتوانید این قاعده را چند بار در طول سال تحصیلی تکرار کنید؛ به خصوص بعد از مواقعی که دانشآموز رفتار خشن یا از سر کلافگی از خود نشان میدهد.
به اشتراک گذاشتن روشهای ایجاد رابطه با سایر معلمینی که با دانشآموز آسیبدیده کار میکنند هم مفید است. برای مثال اگر خانم کاظمی روشهای خود را به صورت کتبی با خانم پورمند، مشاور و معاون مدرسه و سایر معلمانی که با سامان سروکار دارند به اشتراک بگذارد، مدرسه برای سامان تبدیل به محیطی امن و حمایتگر میشود.
۴. پیشبینیپذیر و منسجم باشید
وقتی فردی یا محیطی غیرقابل پیشبینی است همه وادار میشوند در حضور فرد یا در آن محیط دائم حواسشان را جمع کنند و مواظب خود باشند. این نگرانی بابت رفتار در دانشآموزانی که ضربهی روحی خوردهاند شدیدتر است. پیشبینیپذیری را میتوان با استفاده از برنامههای تصویری یا کتبی مدرسه و کلاس بیشتر کرد. خانم کاظمی برای اینکه برنامهی کلاسش قابل پیشبینی باشد هر گونه تغییر در روال عادی کلاس را از پیش اعلام میکند. مثلاً «به خاطر برف زنگ تفریح بعدی را به حیاط نمیروید» این اعلام کردن سامان را تا حدودی آمادهی پذیرش میکند و واکنش او آرامتر خواهد بود.
رفتارهای معلم هم میتواند برای دانشآموزان آسیبدیده پیشبینیناپذیر باشد. وقتی دانشآموزان سر کلاس به کار فردی و معمول خود مشغول هستند، نمیدانند معلم چه زمانی به آنها توجه خواهد کرد. اما وقتی کاری غیرمعمول میکنند، مثلاً فحش میدهند یا روی میز میکوبند، میدانند که معلم به آنها توجه خواهد کرد و همین وضعیت یعنی دانشآموز میتواند رفتار معلم را پیشبینی کند. پیشبینیپذیری به بچههایی که سابقهی اضطراب و ضربهی روحی دارند، آرامش میدهد حتی اگر از طریق رفتاری نامناسب باشد. سامان با ریختن بطری آب روی میز و زمین میتواند در یک ثانیه توجه خانم پورمند را جلب کند اما اگر نیم ساعت هم ساکت بنشیند و مشق بنویسد ممکن است خانم پورمند حتی نگاهش هم نکند.
برای پیشگیری از چنین وضعیتی، معلمها میتوانند بازههای توجه قابل پیشبینی برای دانشآموزان ایجاد کنند. برای مثال وقتی زمان کار کلاسی است و دانشآموزان مشغول کار هستند، گفتن اینکه «آفرین! خوبه! دوباره بهت سر میزنم ببینم چی کار کردی!» فایدهی چندانی ندارد چون بچهها به تجربه میدانند که گاهی معلم فراموش میکند به آنها سر بزند و در هر صورت نمیتوانند پیشبینی کنند چهقدر باید منتظر معلم بمانند. برای ایجاد بازهی توجه قابلپیشبینی، معلم میتواند بگوید «من ۱۰ دقیقه دیگر به تو سر میزنم. اگر نیامدم، خودت ساعت ۱۱:۱۰ دقیقه بیا و من را صدا کن.»
روش دیگر ایجاد بازهی توجه، به خصوص برای بچههای سنین بالاتر، این است که هر روز موقع ورود به کلاس به آنها یک یادداشت بدهید. در اولین یادداشت بنویسید «اگر چیزی را سر کلاس متوجه نشدی، نگران نشو. من موقع حل تمرین/ساعت دو و بیست دقیقه سراغت خواهم آمد و به هر سؤالی داشته باشی جواب میدهم.» از وقتی خانم کاظمی این روش را به کار میگیرد سامان آرامتر شده است. هر وقت فکر میکند «من نفهمیدم چی شد! چهطوری الان باید این تمرین رو انجام بدم؟» یادش میآید که «خانم کاظمی یه ربع دیگر میآید سر میزم. ازش میپرسم.»
۵. بازخورد مثبت بدهید
بسیاری از دانشآموزان آسیب دیده اطلاعات را با دید منفی تفسیر میکنند. وقتی معلم میگوید «لطفاً اون غلط صفحهی اول را درست کن!» آنچه دانشآموز میشود این است «عجب خنگی هستی. هیچی یاد نگرفتی. دوباره حلش کن!» حتی ممکن است وقتی معلم با لحن معمولی با دانشآموز حرف میزند، آنچه در ذهن او ثبت میشود این باشد که «داره سرم داد میزنه!» برای پرهیز از چنین برداشتهایی وقتی دانشآموز کارش را درست انجام میدهد به او بازخورد مثبت بدهید. وقتی در کارش اشتباهی میبینید از روش «ساندویچی» استفاده کنید. اول یک بازخورد مثبت بدهید؛ «فرمولش خیلی خوب یادت مونده!» بعد به اشتباه اشاره کنید «یک محاسبه اشتباه هم توی خط سوم داری!» و در نهایت با یک بازخورد مثبت تمام کنید «اون مسالهی آخر رو هم درست حل کردی. خوبه!»
۶. جزیرههای توانایی در دریای ناتوانی
کودکان و نوجوانانی که بار زخمهای روان را به دوش میکشند، بهطور معمول اعتماد به نفس ندارند و در مورد تواناییهای خود خوشبین نیستند یا اصلاً تواناییهایشان را نمیبینند و اعتمادبهنفس ندارد. اینها از جمله پیامدهای ضربهها و آسیبهای روحی است. معلمان میتوانند به این دانشآموزان کمک کنند تواناییهای خود را بهتر بشناسند. وقتی دانشآموز غرق در افکار منفی است این لحظات منفی بر تمام اتفاقهای طول روز و تجربههای او در کلاس درس سایه میاندازد و حتی لحظات مثبت را هم تحت تأثیر قرار میدهد. این وضعیت را میتوان با تقویت تجربههای مثبت تا حدی کنترل کرد. آموزشگر باید از خود بپرسد «آیا در طول روز لحظهای هست که این دانشآموز احساس توانمندی بکند؟» اگر پاسخ منفی است، باید فکری به حال این وضعیت کرد. خانم کاظمی گاهی از سامان میخواهد به دانشآموزان کوچکتر در درسی که به آن مسلط است کمک کند. اگر دانشآموز در کاری عملکرد خوبی دارد، کارهای مشابه را به او بسپارید، مثلاً تعمیر کردن منگنه یا دستهبندی کردن جزوهها. اگر دانشآموز به موفقیتی هر چند کوچک دست مییابد آن را به رسمیت بشناسید. مثلاً در برگهی یادداشت کوچکی بنویسید «آفرین که اولین نفر مسأله رو حل کردی!» و برگه را یواشکی روی میز او بگذارید. این جزیرههای کوچک توانمندی برداشت دانشآموز از خودش را به مرور تغییر میدهند. هدف این است که دانشآموز به این باور برسد که میتواند روی تواناییهای خود حساب کند. «به بچههای کوچکتر خوب درس میدهم! شاید بزرگ شدم معلم شوم!» یا «دستگاه منگنه رو فقط من بلدم درست کنم. مثل مکانیکها!»
۷. ایجاد محیط امن
تا زمانی که دانشآموزان در محیط احساس امنیت نکنند، نمیتوانند یاد بگیرند. آموزشگران نمیتوانند مشکل دانشآموزانی را که ضربهی روحی (تروما) خوردهاند حل کنند، اما میتوانند محیطی امن و حمایتگر ایجاد کنند که دانشآموز در آن احساس امنیت بکند، بیاموزد، راحت باشد و حتی بهتر شود.